روزنوشت های من

ساخت وبلاگ
سلام ای اول اردیبهشت سی سالگی و بلاخره اتفاق افتاد برخلاف تصورم و من بزرگترین دستاوردم بعد از سلامتی عزیزانم میشه گفت داشتن محمد و مدرکیه که باید تا یکسال دیگه بگیر م دیروز از اواسط روز یادم افتاد تولدمه .. محمد سسرگرمه درسه و برخلاف چیزی که می نویسم بیشتر میشه گفت ذهنش درگیره و نمی شه و انگار من نیزارم بخونه ... شب که برگشتم خونه روشن نبود و مامان هم بعد از من اومد و رویا هم با مهسا رفت شهربازی و. روشن قیمه اماده  کرده بود ... بزرگترین نگرانی و دلخوری بخاطر جا به جای خونه ست که به نوعی خودمو مقصر می دونم شاید باید جدی تر کار می کردم و دلخوشی هامو کنار می گذاشتم به هرحال نکردم و درس خواندم تف روزنوشت های من...
ما را در سایت روزنوشت های من دنبال می کنید

برچسب : تولدم, نویسنده : golnaz25o بازدید : 167 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:17

امروز سومین هفته ای بود که بعد از اولین قرارمون ، قرار شد دوره بزاریم و حوالی ظهر بچه ها اومدن اول سارا و دوم سمان ... من کمی دست پاچه بودم اما در کل با مرغ و پلو و یه سالاد حرفه ای ازشون پذیراییی کردم ... دورهمی خوبی بود و عصر هم رفتیم هفت حوض قدم زدیم ... بعد از اون جا بود که سارا ازمون جدا شد سمان بهم گفت خونشون خریده و البته تنها دو دونگشو .... روز خوبی بود هرچند شب خوبی نبود در خونه با این بحث جا به جایی و خرید خانه ... باید قوی باشی قوی به نظرم قراره پریود بشم و اصلا رو فوم نیستم از طرفی امروز موهامو رفتم ارایشگاه کوتاه کردم .هیچ کس نفهمید. خودت دوست داشته باش و رویاهاتو فراموش نکن 11 ار روزنوشت های من...
ما را در سایت روزنوشت های من دنبال می کنید

برچسب : دورهمی, نویسنده : golnaz25o بازدید : 187 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:17